×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

toorshide haaaa

biyayn ta begam che joor shoohar giiretoon biyad

× agha khodaish man nemidoonam chi bezaram in tooo
×

آدرس وبلاگ من

raha-topoli.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/raha topoli

bazam ma dokhtara

ما جامعه دختران ترشیده، ضمن اعتراض به بی سلیقگی مردان ایرانی و عدم استفاده بهینه آنها از این امتیاز ویژه، خواهان بهبود هر چه سریعتر شرایط ازدواجمان می‌باشیم.

پژوهش تازه‌ای نشان می دهد زنان در اواخر دهه بیست سالگی و اوایل دهه سی سالگی، جذاب‌تر و زیباتر از هر دوران دیگری در زندگی خود - حتی دوران تین ایجری - هستند، یعنی به طور میانگین، ۳۱ سالگی، زیباترین سن هر خانمی است.

اصولا چرا ذائقه مردان ما باید آن قدر از ذائقه جهانی عقب تر باشد که زنان را در سنینی که در اوج زیبایی خود به سر می برند، با واژه وقیح ترشیده، تحقیر کنند و شانس ازدواج با آنان را از دست بدهند؟!

زین پس به جای واژه مهجور "ترشیده"، از واژگانی همچون "در اوج زیبایی"،"ملکه زیبایی"،"زیباترین" و... استفاده کنیم.

- ببخشید خانم شما چند سالتان است؟
-
والا من سنی که ندارم... تازه دارم وارد زیباترین دوران عمرم می شوم!

جدیدترین بهانه پسرانه:

- مادرم می گوید عروسم باید خیلی خوشگل باشد. حالا بگذار سی و یک ساله بشوی ببینیم چه می شود!

در یک دعوای زن و شوهری:

زن: خاک بر سر من که سی و یک سالگی ام را به پای تو ریختم!

متلک روز :  تو سی و یک ساله بشی چی می شی؟!

شعر مرتبط:

خوردنی همچون پنیر کاله ام!
می شود هر مرد خوبی، واله ام
بهتر و خوشگلتر از من کیست، ها؟!
تو نمی بینی سی و یک ساله ام؟!

من از بی شوهری بسیار ذله ام!
اگر چه خوشگلم، ال ام و بل ام!
کنم اثبات این را ای خلایق!
بیایید این سند، این هم سجلم!

از توهمات یک دختر سی و پنج ساله:

بهتر از من چه کسی؟ خوشگل تر از من چه کسی؟!

یک دختر ترشیده:

دختری هستم در اوج زیبایی. خاک بر سر همه مردانی که قدر مرا ندانستند

 

 

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید.

باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. 
مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم....


قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.


وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.


وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم، غلط زیادی که جریمه ندارد!!!

کتاب کوچه احمد شاملو  


  وقتی به خودمان دروغ می گوییم آن را بلند تر فریاد می زنیم . اریک هافر

 

 

 


 
 
 
 
 
 
 

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى  را در تابلوى اعلانات دیدند که روى  آن نوشته شده بود:  دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود  درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است. این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟  به هر حال خوب شد که  مرد! کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد. آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:  تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.    

 

 

نکته:  جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)


 

 
جمعه 8 بهمن 1389 - 8:18:45 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم