همیشه بدتر از بد هم هست ولی آخه دیگه بدتر از این؟!
صبح روز شنبه است و شیفت صبح هستی !
خواب آلودتر از همیشه
یه ربع دیگه زنگ می خوره.
با عجله لباسهاتو تنت میکنی .
دستشویی یقه ات کرده و با سرعت از پله های حیاط پایین میری که لیز می خوری و با صورت می افتی کف حیاط.
در این حادثه نوک دماغت زخم میشه و مجبوری یه چسب زخم بزنی نوک دماغت.
چار دست و پا خودتو هر جوری هست به مدرسه می رسونی و خوشحالی که عوضش علوم رو خوب خوندی.
تو کلاس می بینی که کتابهاتو اشتباهی آوردی و امروز امتحان ریاضی دارین �